اندر احوالات طفلان محمد ابن حسن
عسلیا لطفا برین ادامه مطلب
سلام وصد سلام خدمت تمام دختر و پسرهای خوب خودمان
راستش اندر احوالات جناب میرزا محمد متین خان و میرزا مانی خان اخبار و حکایاتی مکتوب نموده بودیم که متاسفانه قبل از ثبت مطلب ؛شاهکار ادیسون با رفتنش مادر بزرگی را ضایع کرده و تمام نبوغش رابر باد داد.
حال شرحی دوباره اما نه به گرمای قبل را عارض می شویم.
نقل است که بدن جناب محمدمتین خان را عدهای ویروس ناشناخته حملهور شدند وایشان را تب عارض شد و نق نقهای طویلالمدت. چونان که تو گویی آخرت شده و در صور دمیدهاند. اخوی ایشان جناب محمد مانی نیز باب برادری و برابری گذاشته و در جنگ با ویروسها به کمک آمدند که صد البته خود مغلوب شده و برایشان نیز تب عارض شد.
پس چون والده مکرمه ایشان سرکار علیه مکرمه مینا خانم نیز مبتلا گشتند دیگی پر از آش به بزرگی دیگهای هیئت برای مادربزرگشان سودابه خاتون بار گذاشته شد با یک وجب روغن از نوع خیلی چرب. پس ایشان آستین همت بالا کشیده و به کمک یک فروند شوهر که همانا پدر جان جنابان محمدمتین خان و محمد مانی خان باشند مشغول تیمار شدند.
اوضاع آن قدر وخیم بنمود که طبیبان حاضر را کاری نیامد. بهوسیله پیامک دست به دامان طبیبه حاذق سرکار علیه محترمه خانم پور جعفر شدیم و ایشان که در اجلاس شیراز حضور داشتند نظارت کردند بهوسیله اختراع گراهام بل بر سیر درمان طفلان محمد ابن حسن و اینچنین بنمود که بستری شدن در مریضخانه برای جراحی اینجانب به تعویق افتاد بهرسم وفا و تیمار.
اما طوطیان شکرشکن حکایت کردهاند مرواریدی سفید از صدف لثه جناب مانی هویدا گشته که بسیار از این بابت مسرور گشتهایم و خرسند.
خبر دیگر اینکه طفلان بیت ما به زیبایی دو کبوتر بچه به بازی مشغول میشوند و خاطرمان را شاد می سازند. البته گاهی نزول اختلاف بر سر لعبتهای مشترک تبدیل به جنگ میشود و خاطر ما را که با چشمانی از حدقه در آمده و موهای سیخ سیخ ناظر صحنههایی بوقققققققققققققققق هستیم مکدر میکند.
در صورت قید حیات خدمتتان میرسیم و گزارش کامل همراه با عکس حضور منورتان عرضه می کنم.
استوار بمانید.
گر حلال بنمائیدمان موجب سرورمان در برزخ خواهید شد ان شاالله بعد از صدو بیست واندی سال
پ.ن.
اومدم ایمیل کاری رو چک کنم دیدم چقدر سر زدید و من رو سیاه خونه نبودم
ای با محبت ترین دختران و پسرهای دنیا کی گفته شما مجازی هستید شما در قلب و روح من هستید
فداتون بشم بهترم الحمدالله اماتا پیم پام رو بیرون نکشم نمی تونم پشت کامپیوتر بشینم فقط خواستم بگم
ممنون تمام محبتهاتون هستم دخملیا زنده باشین و رستگار.
سه هفته دیگه از درمان اولیه مونده میام با دستهای پر میام و. بازدید همه تون رو یکی به یکی پس میدم
مامان سودابه عاشق تمام دختر پسرهای وبلاگی و بچه هاشونه