سلام عسلیای من بادمجون بم آفت نداشت
سلامممممممممممممممم
عزیزانم .
سلام دختر پسرای گل
دوستتون دارم به اندازه تمام دنیا البته نه مجازی واقعی واقعی
قربون محبتهاتون که مامان سودابه رو تو مریضی تنها نذاشتین و دلگرمش کردین.
بلاخره پیم پام رو بیرون کشیدن اگرچه هنوز در حال استراحتم ولی جیم فنگ زدم و دیگه طاقت دوری و خاموشی ندارم.
هفته بیمارستان را مریم جونم همراهیم کرد و دو ماه خانه را مینا جونم.دست هر دوشان رو میبوسم و مراتب قدردانیم را خدمتشان عرضه میکنم.
موسیو حاج آقا شوهر هم تو این مدت تنها مونده بود که البته خیلی هم خوب شد چون قدر عافیتمان را به مراتب بیشتر دانسته خو
یک خبر بامزه خیلی جالبه که وقتی تو بیمارستان بستری شدی همراه تخت بغلیت از نی نی وبلاگ حرف بزنه و تو متوجه شی ای بابا مادر بزرگ یکی از بچه ها س که اتفاقا هم عکس خودش رو دیدی هم مامانش رو بعد کلی خوش وبش بکنی و تازه بادختر وبلاگیت تلفنی حرف بزنی و دلت ضعف بره از این مطلب
خبر دوم آخ بگم از محمد متینم که قربونش برم شده بود پرستار خصوصی من و مدام برای گرفتن وضو سریع در حمام رو باز میکرد و چراغش رو روشن.فقط هر وقت پانسمانم رو عوض می کردم اول با دو دستش می کوبید رو دو طرف صورتش و میگفت وایی بمیرم چی کارت کردن بعد بلند میشد و یک وسیله دفاعی بر میداشت تا بره خدمت آقای دکتر برسه و به قول خودش دست بی ادب دکتر رو ادب کنه تا پای من رو دیگه نبره
تخت من روگذاشته بودن تو سالن مینا جونم صبحانه و نهار و سفره مینداخت رو تخت ٤تایی با هم غذا می خوردیم.من ومینا و متین ومانی چه کیفی داشت خدا میدونه.
خدا وکیلی اگر این سه تا نبودن چطور میتونستم این مدت دوام بیارم که بشینم رو تخت اونم من که به قول مینایی سر دسته شیطونای خونه هستم
خبرسوم مانی کوچولو خودش خودش رو راه انداخت به مینا میگم مانی باید بخونه دست خود گرفتم پای با پای تا شیوه راه رفتن آموختم
متین عسلی من شعر می خونه
آفتاب لب بوم نور افشونه
سماور جوشه
یاروم تنگ طلا رو دوششه عشوه میفروشه
یه دونه انار دو دونه انار...........
البته حدود١٠ تا شعر بلده از کتاب کودک .این یکی رو هم از فیلم خاله سوسکه یاد گرفته بدبختی هی هم میگه عزیز تو خاله سوسکه شو ومن بل بله خان بعد خودش میزنه و توقع داره منم حرکات موزون کنم. هییییییی ننه چی بگم عاقبت بخیر شدیم سر پیری
یک روز رفته به مهد کودک برگشته دختره صورتش رو چنگ زده میگم چه دختر بی ادبی بودها میگه نه عزیزجون دخترش پسر خوبی بود شیطون گولش زده.خاک وچول از دست این بچه های امروزی
رفتیم رستوران باغ سنتی یک عده خانم از جلو تختمون رد میشن داد میزنه سسسسسسسسسسسلللللللللاممممممممممممم خانمها میخندن و مردهای همراهمون
راستی 17 بهمن تولد آقای پسر یعنی مانی خان و18 بهمن تولد آقای پدر یعنی بابا هومن هست .همین جا جشن میگیرم و همه دعوتین.
هر کی می خواد عکس پسریای من رو به بینه بیاد تو حیاط اندرونی.جلو در بده بفرمائین داخل.
.
آقا محمد متین
آقامحمد مانی
این عکس برای مسابقه نینی شکمو خوب بود نه؟