ننه سرما سلام

ننه سرما سلام . تو به قدمت افرینش بشر تا امروز عمر کردی.ولی من مهمون امروز وفردای زمینم.حالا که منتظر یه پدیده اسمونی /یه شروع تازه ام برای زندگی .دستکهای چادرت رو سر دادی رو زمین!!!؟نمیدونی از اول امسال بدترین مصیبتها رو کشیدم؟!!همه فهمیدن .یعنی تو نمیدونی دسته گلم. برادر جونم پرپر شد.پس بفهم  باریدن های پی در پی توباعث شده من از مامان محمد متین دور بی افتم.هم خودم هم اون طفلکی دچار استرس بشیم که چی؟که اینکه من این سر مملکت اون/ اون سر مملکت .چه قدر از محمد متینم بخوام مردونگی به خرج بده ونیاد.فردا نمی گه عجب مادر بزرگ با معرفتی نصیبم شده؟بچه ام نمیدونه من مصیبت زده ام و از ریسمون سفید وسیاه می ترسم.ننه سرما    تو سنی ازت گذشته!!! با من در افتاده در نیفت.در عوض منم قول میدم به شکرانه دنیا اومدن صحیح وسالم عسلکم / چند وقت یکبار  داستان کودک  بنویسم وتو وبلاگ محمد متین بزارم تا تمام نی نی وبلاگیها بخونن و سرشون گرم بشه .الان هم ننه  سرمای عزیزم اگه چادرت رو جمع کنی وبیای بشینی عین یک ننه خوب اینجا قصه ننه سرمایی رو برات تعریف میکنم که از شور  یک عشق تمام بدنش گرم شدو اسمش رو گذاشتن ننه گرما.چی میگی ؟چه کارکنم ؟بگم یا نگم؟