اولین اجبار دنیا
الهی عزیزت بمیره چه سخت میگذره این روزات.
فقط چند ماه داریم زودتر از سینه میگیریمت اما هم من هم مامانت از وجدان درد داریم دق می کنییم .
چه روزای سختی رو باید ÷شت سر بزاریم گل گلی جون .میوه دلم قلبم درد گرت وقتی رفتی و طبق معمول به سینه مامانت آویزون و شدی و گفتی میندا مه مه=مینا مه مه.
مامانت با بغض سینه صبر زرد مالیده اش را گذاشت دهنت و تو شروع کردی به گریه اما سرت رو گرم کردیم.
وای .وای از نیمه شب که چه کردی خدا میدونه.میدونی عسلکم از تعجب داشتم شاخ در میاوردم آخه با هر بلکی که میزدی ٥ تا ٦ قطره اشک از چشمهای معصومت بیرون میریخت .
بهت گفتیم مه مه تلخ شده هاپو تلخش کرده تو هم همینطور که گریه می کردی می گفتی
مه مه بد
مه مه تلخ
هاپو بد
بعد از دوروز میای و طبق عادت همیشه ات مه مه بخوری اما می شینی نگاهش میکنی آب دهن قورت میدی وباحسرت میگیی مه مه تلخ
هاپو بد.دیشب بابات هم وقتی دید چطور با حسرت نگاه می کنی ونیمه شب بی تابی میکنی گریه اش گرفته بود و مدام می گفت بابا بمیره برات عزیزم.
عزیزم این اولین تجربه تو از ظلم دنیاست.اولین خواسته ای که نباید برآورده شه !اولین نه شنید نت
راستی تازه گی دست می کشی روی شکم مامانت و می گی دادا ناز بعد بوس میکنی شکمش رو. آقای داداشت هم با یک مشتی ؛ لگدی ؛چیزی اظهار وجود میکنه
و بیچاره مامان مینا که بین شما دوتا گیر افتاده. دیشب که بهانه گیر شده بودی به داداشت هم می گفتی دادا هاپو بد
مه مه تلخ
دادا بد
انگار محمد دوم (از دست بابای محمد متیین که هنوز اسم بچه رو اعلام نکرده و داره تصصمیم میگیره)هم حالیش بشه با یک لگد درست و حسابی جوابت رو داد که البته این میون بیچاره مامان مینا درد کشید و دلش ضعف رفت آخه بنده خدا موقع تخلیه سطل زباله پاش با شیشه بریده بود نمیدونی چقدر خدا رو شکر کردم که من اونجا بودم و به دادش رسیدم و توسط پدر بزررگ رسوندیمش بیمارستان .بخیه خورد البته چسبی. القصه حاضرم قسم بخورم که شما دو تا برادر با هم رابطه دارین و حرف هم رو می فهمین. محمد دوم شده عین اون موقعی که تو جنین بودی وقتی باهاش حرف میزنیم شروع می کنه به دست و پا زدن .الهی جیگر هر دوتونو بخورم