محمد از ديروز تا به امروز
سلام اقا محمد متين عسلي ديشب وقتي خودت اومدي دراز شدي بغلم خوابيدي و چند تا از اون بوساي گرون قيمتت كاشتي رو لبم پرتاب شدم به بست ونه سال پيش. ا نگار بابا محمدت خوابيده رو دستام شب وقتي بابا محمدت از شيفت برگشت وپدر وپسرپريديد توبغل هم نا خوداگاه بلند بلند گفتم از محمد تا محمد متين . راستي گل گلكم وقتي مير ي خونه اتون و سرم بي صدا مي شه تازه مي تونم بشينم سر نوشتن ...
نویسنده :
مامان سودابه
5:59